تولدی دیگر

برای آن که کمی؛ حتی اگر شده کمی زندگی کرد؛ دو تولد لازم است.

تولد جسم و سپس تولد روح.هر دو تولد مانند کنده شدن هستند.

تولد اول بدن را به این دنیا می افکند و تولد دوم روح را به آسمان می فرستد.

تولد دوم من زمانی بود که تو را دیدم.............

(کریستن بوبن)

 

اشتباه

ما می خواهیم که دوستمان بدارند.

بهتر است بگوییم که در آرزوی آن هستیم که دوستمان بدارند.

صمیمانه و ساده لوحانه در آرزوی آن هستیم که دوستمان بدارند.

اما در باور رویایمان اشتباه می کنیم.آن چه در واقع آرزویش را داریم این است که

ما را ترجیح دهند.دوست بدارند ولی کمی بیشتر از دیگری ترجیح مان دهند.

یک کودک دو ساله به راحتی این را می فهمد.

ما چه بیشتر از کودک دو ساله داریم؟

ما عشق و تر جیح را اشتباه می گیریم؛عشق و تعالی؛ عشق و آرامش.

عشق سادگی است؛حتی برای چند لحظه.

ازدواج

دیدگاهی دیگر

مردها پسر بچه هایی مطیع هستند.همان گونه که به آنها آموخته اند زندگی می کنند.

هنگامی که زمان ترک مادرهایشان فرا می رسد می گویند: باشه ولی من به یک زن نیاز دارم.

من حق دارم چندین زن فقط و فقط برای خودم داشته باشم.یک زن برای رختخوابم؛یک زن

برای سر میزم؛یک زن برای فرزندانم ویک زن برای خودم که همواره کودک باقی می مانم.

و از آنجایی که به نظر مردها؛بهترین راه نگه داشتن یک زن ازدواج کردن است ازدواج می کنند.

ازدواج برای آنها یک آفت دیگر؛یک بیگاری اجباری است.درست مانند کار حقوق بگیری یا

خرید روزانه. مردها وقتی ازدواج می کنند دیگر به زنشان فکر نمی کنند(زنها نیز به نوعی)

با یک کامپیوتر بازی می کنند؛ قفسه ای را تعمیر می کنند..............

این راهی است که آنها برای کناره گیری از زندگی پر تلاطم انتخاب می کنند.این راهی است

که از طریق آن بی آنکه عزیمت کنند؛عزیمت می کنند.

با ازدواج برای مردها چیزی تمام می شود و برای زن ها شروع

زن ها از زمان نوجوانی مستقیمآ به عمق تنهایی می روند و با آن ازدواج می کنند.

تنهایی می تواند فقدان یا نیرو باشد.آنها در ازدواج هر دو را کشف می کنند.

اغلب زنها و فقط زنها می خواهند ازدواج کنند.زنها رویای ازدواج را در عمق وجودشان می پرورانند

و حمل می کنند و این امر باعث می شود که گاهی خسته شوند و همه چیز را رها کنند:

همه چیز را رها می کنند تا تنها باشند و چه بهتر که به کل تنها باشند.

                                                                              (کریستن بوبن)

معما

من فکر می کنم.  خیلی فکر می کنم؛ مرگ تو برای من یک معماست.

اندیشه ای که درست نمی دانم چه چیز لطیف و چه چیز فجیعی است.

به نظرم حق انتخاب ندارم.برای بدست آوردن لطافت؛فاجعه را هم باید بپذیرم.

تو هیچ وقت جز اصالت و خلوص؛چیزی به من نبخشیدی.

من به دنبال آن هستم که بدانم در مرگ تو چه چیز خالص و اصیلی نهفته است.

من همان گونه که تو به من آموختی می نویسم:

همواره به دنبال آن هستم که در همه چیز حتی در بدترین ها بخشی قابل

تمجید و ستایش بیابم. 

زیبایی

زیبایی ما را در میان بازوانش می گیرد و از زمین بلند می کند.

چند لحظه ای ما را مقابل چهره اش نگه می دارد

مانند مادرانی که فرزندان کوچکشان را بلند می کنند تا ببوسند

بعد بی اطلاع قبلی ما را بر زمین می گذارد؛ما را به زندگی لغزنده مان باز می گرداند

همان کاری که مادرها می کنند.

 

سکوت

میان زمین و آسمان؛ نردبانی است. سکوت در اوج این نردبان است.

کلام یا نوشتار هر چه قدر هم که قانع کننده باشد؛باز هم در میانه ی این نردبان است.

باید بر آنها پا نهاد بدون هیچ فشاری.

سخن گفتن دیر یا زود به شرارت بدل می شود.نوشتن دیر یا زود به شرارت بدل می شود.

دیر یا زود .بی شک؛ بی تردید.

تنها سکوت از شرارت تهی است.سکوت اولین و آخرین است.

سکوت عشق است و در غیر این صورت؛ از صدا هم پست تر است.

ساعت های خاموشی؛ ساعت هایی هستند که آشکارا آواز سر می دهند.

پرواز کن

در یک لحظه همه چیز می تواند دگرگون شود

وزش باد را بر روی شانه هایت احساس کن

در یک چشم بر هم زدن می توانی دنیا را در اختیار خود درآوری

پس گذشته را به فراموشی بسپار

آیا می شنوی که نیرویی تو را فرا می خواند؟

آیا آن را در روح خود احساس می کنی؟

آیا می توانی به این رویا اعتماد کنی؟

پس آن را تحت کنترل خود درآور

پرواز کن. آن بخش از وجودت را که پنهان کرده ای نمایان کن

تو می توانی بدرخشی

دلایل کارهایی که در زندگی قادر به انجام آنها نبودی را فراموش کن

زیرا اکنون زمان متعلق به توست

زمانی برای اوج گرفتن

تمامی نگرانی هایت را در جای دیگر به دوربریز

رویاهایت را درک کن و به دنبالش باش

قبل از آن که بگذرد و هنگامی که می خواهی به آن برسی؛ ببینی دیگر چیزی باقی نمانده

و در آن جهان احساس پوچی کنی

زمانی که افسرده و دلتنگ هستی و احساس تنهایی می کنی

و فقط می خواهی به جایی فرار کنی

به خودت اعتماد کن و مایوس نشو

تو می دانی که بهتر از هر شخص دیگر هستی

زمانیست برای اوج گرفتن

در یک لحظه همه چیز می تواند دگرگون شود.

بی هدف

افتخار نمی دین خانم؟ بفرمایید سوار شوید!

دیگر نمی شنید. از همه حالش به هم می خورد

حتی از خودش.فقط جمله ی آخر دکتر در ذهنش تکرار می شد

متاسفم خانم. مثبته. اما به هر حال دوره ی نهفته ی این بیماری خیلی طولانیه..............

حالا چرا گریه می کنی؟ خوب سوار نشو!

حوصله ی ایستادن نداشت.دوید. بی هدف شاید به هیچ کجا..............