پروانه ای گرد جوانیت بال می زند و هزار رویای سبز بر بام خوابت می روید

همراه سردار آرزو ها همچنان می تازی از خواب زمانه می گذری و

به سمت رویایی گمنام می روی.............

نظرات 7 + ارسال نظر
سعید یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:56 ب.ظ http://shalamche.blogsky.com

سلام وبلاگ قشنگی داری به ما هم سر بزن اگر تبادل لینک هم خواستی بکنی به من بگو.
خدانگهدار

بعضی وقتا فکر می کنم قسمت نظرات رو حذف کنم
چون خیلی ها معنی نظر رو نمی دونند! دنبال چی هستیم آمار وبلاگو ببریم بالا!!!!!!
ولی بعد می بینم بعضی ها هم پیدا می شوند که واقعآ می خونند چی نوشتی
و با نظراتشون راهنماییت می کنند.
نظر همون عده برام خیلی با ارزشه ................

شیما دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 01:37 ب.ظ http://sokoot-hayahoo.blogsky.com

سلام آیدا جون
خودتو ناراحت نکن عزیزم،مدتی هر کس حوصله ش سر می ره می آد و یه وبلاگ باز می کنه،بعد می آد چند تا جمله رو می نویسه مثلاً "وبلاگ زیبایی دارید،همین طور زیبا می نویسید،به من هم سر بزنید،اگر با تبادل لینک موافقید خبرم کنید..."همه رو سلکت می کنه کپی،بعدش هم پیست تو صد تا صفحه نظر خواهی،بالاخره از این صد نفر پنجاه تا آدم خوشحال پیدا می شه که برن همین چند خط رو براش بنویسن،شاید باور نکنی اما چند وقت قبل وبلاگ یکی از دوستانم هک شده بود،بعد هکر اومد بود نوشته بود :این وبلاگ هک شد...تو قسمت نظر خواهی سه نفر براش نوشته بودن بلاگ زیبایی داری به من هم سر بزن...من الان سه سال و چند روز که وبلاگ دارم هنوز سه تا خواننده ثابت ندارم،نظرام هم از ۱۰-۱۲ تا تجاوز نمی کنه،اما هنوز می نویسم،هنوز هم عاشق وبلاگم هستم،و تا روزی که هستم وبلاگم هم هست
حالا از همه این حرفا گذشته مطلب قشنگی بود
جوونی هست و آرزو
جوونی هست و رویاهای بزرگ
جوونی هست و امید
جوونی هست و بلند پروازی
جوونی هست و عشق
جوونی هست و ...
از جوونیت استفاده کن
سعی کن رویاهات رو به حقیقت نزدیک کنی
عشق و امیدت رو از دست نده
...
در ضمن خانوم گل من نمی تونم عکسهات رو ببینم،چرا؟!

شیمای عزیز مرسی از دلداریت چه می شه کرد ازین جور آدما زیادند!
امیدوارم بتونم اون چیزی که گفتی رو عمل کنم
راستش درمورد عکسا برام جالب بود نمی دونم چطور نتونستی ببینی؟
بازم منونم از حضور گرمت و راهنماییات.

غریبه آشنا دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 05:07 ب.ظ http://apotheosc.blogsky.com

آیدا خانوم آدما وجودشون که ارزش داره
وبلاگ خیلی خوبی داری .
من همان اشک آسمانم

نقش دردی به دیوار زمانم

بی سرانجام و بی نام و نشانم

چون غباری به جا از کاروانم

من ؛

همان غریب آشنایم .

منظورتون رو متوجه نشدم!
وجود چه آدمایی
آدمایی که اصلآ نمی فهمند چی می گی؟ و حتی زحمت خوندن به خودشون نمیدن؟

ساز شکسته دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:14 ب.ظ

...... به نا کجا ، به جایی که جز انعکاس صدای ناتوان خود صدایی نمیشنوم و کسی هم صدایم را نمیشنود، اگر آنی هم که شاید پیدا شود و بشنود چونان که از بستر سواره ی اول خود گوش به تن نداشته ،هیچ است...دستی به تن مخدوش خود میکشم و ساز شکسته ی وجودم را با تمامی احساس ها لمس میکنم، آن هم هیچ است!!......تنها چیزی که حس میشود: با دست : تار و پود از هم گسسته ی ساز م، با گوش : آوای سارم که از سکوت هم تاریکتر است، با چشم : نوتهای بی نشانم و بابینی: بوی هیچ را هحساس میکنم...........چه رویای سردیست ........ای کاش به کابوس ابدی میرفتم...............................پروانه ای که برایم از افق زرد رنگ زندگی هر روز یک سبد بودن میآورد در سکوت و تاریکی ساز شکسته گم شد، خاموش شد .. ساز شکسته نیز در فریاد خاموش خود فرو میرود..............با حق.

نشناخت کسی گر دل بشکسته ی ما را
خود نیز ندانیم که بودیم و که هستیم

نیهایت سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 03:12 ب.ظ http://www.frmisk.blogfa.com

سلام ایدا
مم با پاسخ تو خیلی موافقم و ...................
من میخام سردار ارزوها رو واسم معنی یا ..... کنی. به نظرم جالبه که سایت تو ...رویای گمنام نداشته باشه چون ۱۰۰۰ سوال مطرح میکند که جوابش واست اسون نیست و....
خیلی عمیق احساس نوشته تونو جواب دادم ببخشید
بای

پرستوی خیال من کشیده بال
در آرزوی سبزه های رسته در کنار جو
در آرزوی آن نسیم صبحدم
که هر زمان پیام عشق می برد به خانه ؛خانه کو به کو

مینا سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:13 ب.ظ http://sepidehdaman.blogsky.com

سلام آیدا جان
مثل اینکه تو هم به همون جایی رسیدی که من رسیدم.
//همراه سردار آرزوها همچنان می تازی از خواب زمانه میگذری ... //
درسته ... منم همراه این سردار قدرتمند همچنان میتازم ...
ولی کی به سرمنزل مقصود میرسم نمیدونم ...
فکر کنم راهی طولانی و پر فراز و نشیب مقابلمه ...
خودم و نمیدونم ولی امیدوارم تو به سلامت به مقصد برسی...
ممنون که اومدی پیشم ...
شاد و پیروز و سرفراز ... در پناه حق باشی.

امیدوارم شما هم تو راهت موفق باشی

جمشید چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 02:58 ق.ظ http://zakhme-aghl.blogsky.com

زندگیم همچون کتابی است که تا صفحه ای مانده به آخرش را به سلیقه خود نوشته و ویراستاری کرده ام.پر از رویاهای سبز لبریز از خواستن ها و تمناهایی که تنها به مدد سردار آرزوهایم جامه وصل را بر تنشان میپوشانم.
صفحه صفحه کتاب را نفس کشیدم سطر به سطر آنرا زندگی کردم اما افسوس و صد افسوس که وقتی به صفحه آخر رسیدم همه را رویایی ناپایدار یافتم. در صفحه پایانی به رنگ بیداری نوشته بودند:همه زندگی رویایی است گمنام...

زندگی رویایی ست گمنام اما دست یافتنی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد